ترجمه مقاله

فریغ

لغت‌نامه دهخدا

فریغ. [ ف َ ] (ع ص ) زمین هموار که به راه ماند. (منتهی الارب ). زمین مستوی که براه ماننده باشد. (اقرب الموارد). || اسب گشاده گام نیکو. (منتهی الارب ). الفرس الهلاج الواسعالمشی . || عریض . || رجل فریغ؛ مرد تیززبان . || طریق فریغ؛ راه گشاده . || سهم فریغ؛ تیر تیز. (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله