ترجمه مقاله

فز

لغت‌نامه دهخدا

فز. [ ف َزز ] (ع ص ) مرد سبک ، چست . (منتهی الارب ). الرجل الخفیف . (از اقرب الموارد). || (اِ) گاوساله ٔ دشتی . (منتهی الارب ). بچه ٔ گاو وحشی . ج ، اَفْزاز. (از اقرب الموارد). || (مص ) بازگشتن و روی گردانیدن از کسی . || جدا شدن . || ترسیدن آهو. || برکندن کسی را از جای خود و بی آرام ساختن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || از جای بجستن . (مصادر اللغه ٔ زوزنی ).
ترجمه مقاله