ترجمه مقاله

فسح

لغت‌نامه دهخدا

فسح . [ ف َ ] (ع اِ) چک مسافران که از سلطان گیرند. (منتهی الارب ). جوازمانندی برای سفر. (از اقرب الموارد). || (مص ) فراخ گردانیدن جهت کسی جای را. (منتهی الارب ). فراخ کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادراللغه ٔ زوزنی ). جای بازکردن برای کسی در مجلس . (از اقرب الموارد). || چک نوشتن امیر برای کسی . || دورو فراخ گذاشتن گام را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || فراخ گردیدن جای . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله