ترجمه مقاله

فسون خوان

لغت‌نامه دهخدا

فسون خوان . [ ف ُ خوا / خا] (نف مرکب مرخم ) فسون خواننده . فسونگر :
دشمن از آن گل که فسون خوان بداد
ترس بر او چیره شد و جان بداد.

نظامی .


آن فسون خوانان که در تن جان به افسون میدهند
پیش آن لعل فسون خوان لب ز افسون بسته اند.

نظامی (از آنندراج ذیل افسون پرداز...).


ترجمه مقاله