ترجمه مقاله

فصح

لغت‌نامه دهخدا

فصح . [ ف َ ](ع ص ) زبان آور. ج ، فصاح . (منتهی الارب ). || (اِمص ) بیان . (از اقرب الموارد). || (مص ) سخت روشن گردیدن کسی را صبح و چیره شدن روشنی بر کسی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گشاده سخن و درست مخارج گردیدن . (منتهی الارب ). فصاحت . رجوع به فصاحت شود. || زبان آور شدن . (منتهی الارب ). رجوع به فصاحت شود. || بزبان عربی سخن گفتن اعجمی و معنیش دریافت شدن یا عربی بودن و زبان آور گردیدن . (منتهی الارب ). رجوع به فصاحت شود.
ترجمه مقاله