ترجمه مقاله

فصیص

لغت‌نامه دهخدا

فصیص . [ ف َ ] (ع اِ) خسته ٔ خرمای صاف و پاکیزه گویی روغن مالیده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (مص ) تر شدن زخم و روان گردیدن . (منتهی الارب ). و لغتی در فَزّ است . (از اقرب الموارد). || بیرون کشیدن و جدا کردن چیزی را از چیزی . || بانگ کردن ملخ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || نرم گریستن کودک . (منتهی الارب ). گریستن ضعیف که مانند صفیر باشد. || بازشدن رگ . (از اقرب الموارد). رجوع به فصد شود.
ترجمه مقاله