ترجمه مقاله

فقع گشادن

لغت‌نامه دهخدا

فقع گشادن . [ ف ُ ق َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) فقاع گشادن . (فرهنگ فارسی معین ). به معنی تفاخر و لاف زدن . (آنندراج ) (برهان ) :
تو بمردی چنین عمل بنمای
ورنه بیهوده زین فقع مگشای .

سنایی .


چرخ سدابی از لبش دوش فقع گشاد و گفت
اینت نسیم مشک پاش ، اینت فقاع شکری .

خاقانی .


های خاقانی بنای عمر بر یخ کرده اند
زو فقع مگشای چون محکم نخواهی یافتن .

خاقانی .


ولی خانه بریخ بنا دارد و من
ز چرخ سدابی فقاعی گشایم .

خاقانی .


حوضه ای دارد آسمان بلند
چند ازین یخ فقع گشایی چند.

نظامی .


|| آروغ زدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به فقع و فقع گشودن شود.
ترجمه مقاله