ترجمه مقاله

فلاح

لغت‌نامه دهخدا

فلاح . [ ف َل ْ لا ] (ع ص ، اِ) کشتی بان . || کرایه دهنده ستور را. || کشاورز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) :
بر سر خرمن به وقت انتقاد
نی که فلاحان همی جویند باد؟

مولوی .


رجوع به فلاحت شود.
ترجمه مقاله