ترجمه مقاله

فلج

لغت‌نامه دهخدا

فلج . [ ف َ ] (اِ) زنجیر در. کلیدان در. غلق . (یادداشت مؤلف ) :
در به فلجم کرده بودم استوار
در کلیدان اندرون هشتم مدنگ .

علی قرط اندکانی .


دل از دنیا بردار و به خانه بنشین پست
فروبند در خانه به فلج و به پژاوند.

رودکی .


ترجمه مقاله