ترجمه مقاله

فلغند

لغت‌نامه دهخدا

فلغند. [ ف ُ غ ُ / ف َ غ َ ] (اِ) خاربستی که دور دیوار باغ و مزرعه کنند. پرچین . (فرهنگ فارسی معین ). پرچین بود که بر سر دیوار کنند. (یادداشت مؤلف ). پرچین دیوار باشد. (اسدی ) :
تا نکردی خاک رابا آب تر
چون نهی فلغند بر دیوار بر؟

طیان .


سیم به منقار غلبه ، صبر نماندم
غلبه پرید و نشست [ از ] بر فلغند.

ابوالعباس .


|| جا و محل خطرناکی را هم گفته اند از دریا که کشتی را در آن خطر عظیم است ، و آن را به عربی فم الاسد خوانند. (برهان ).
ترجمه مقاله