ترجمه مقاله

فم

لغت‌نامه دهخدا

فم . [ ف َ / ف ِ ] (ع اِ) دهان . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ). دهن . (یادداشت مؤلف ). ج ، افواه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). به هر سه حرکت و به تشدیدمیم نیز آمده است . (غیاث ) (منتهی الارب ). ج ، افواه ، افمام ، و برای جمع افمام به اعتبار اصل واحدی نیست زیرا اصل فم ، فوه است . (از اقرب الموارد) :
همی به وصف تو جنبد ضمیرم اندر دل
همی به مدح تو گردد زبانم اندر فم .

مسعودسعد.


پسته و فندق ز مهر و کین تو آگه شدند
این فم از مدحت گشاد و آن ز بیمت بست فم .

مسعودسعد.


|| دهانه ٔ هر چیزی ، چنانکه در ترکیبات زیر به کار رفته است :
- فم الاسد؛ جایی است از دریا که خطرناک باشد. فلغند. (از برهان ) :
به جایی کشیدی ز راه خرد
که ملاح خواندیش فَم ّالاسد .

فردوسی .


رجوع به فلغند شود.
- فم الحلقوم ؛ حنجره . (یادداشت مؤلف ).
- فم الرحم ؛ جایی بین بطن الرحم و ابتدای گردن آن . (یادداشت مؤلف ) (بحر الجواهر).
- فم المعده ؛ دهانه ٔ معده . (یادداشت مؤلف ). محل ورود غذا به معده . (یادداشت دیگر). سوراخ فوقانی معده که راه بین مری و معده است و در مجاورت قلب قرار دارد. فم المعده معمولاً فاقد دریچه یا ماهیچه ٔ تنگ کننده است ، معذلک در برخی حیوانات از قبیل خرگوش و اسب فم المعده دریچه ای دارد. (فرهنگ فارسی معین ).
ترجمه مقاله