ترجمه مقاله

فناء

لغت‌نامه دهخدا

فناء. [ ف ِ ] (ع اِ) گرداگرد. ج ، افنیه ، فُنی ّ. (منتهی الارب ). وصید، و آن ساحت پیش سرای است و نیز آنچه از جوانب آن امتداد یابد. ج ، افنیة، فُنی ّ. (از اقرب الموارد). عتبة. جناب . وصید. درگاه . درگه . آستان . آستانه . کریاس . سده . (یادداشتهای مؤلف ) : من بنده را همیشه به خدمت جناب رفیع این دولت و وسیلت به فناءمنیع این حضرت تشویق برکمال می بود. (سندبادنامه ).
در ملت محمد مرسل نداشت کس
فاضلتر از محمد یحیی فنای خاک .

خاقانی .


پس محمد صد قیامت بود نقد
زآنکه حل شد در فنائش حل و عقد.

مولوی .


در تربیع بناء وتوسیع فناء و تشکیل اعطاف و ازجاء آن ابواب تأنق تقدیم رفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
ترجمه مقاله