ترجمه مقاله

فنجیدن

لغت‌نامه دهخدا

فنجیدن . [ ف َ دَ ] (مص ) خمیازه . خود را کشیدن پیش از آنکه تب به هم رسد، و آن را به عربی قشعریره و تمطی گویند، و در حالت خمار شراب و خمار خواب نیزاین حالت به هم میرسد. (برهان ). رجوع به فنج شود.
ترجمه مقاله