فنک داشتن
لغتنامه دهخدا
فنک داشتن . [ ف َ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) فنک به تن داشتن . فنک پوشیدن . فنک پوش بودن :
چون شد هوا سنجاب گون گیتی فنک دارد کنون
در طارم آتش کن فزون ، روباه خزران بین در او.
چون شد هوا سنجاب گون گیتی فنک دارد کنون
در طارم آتش کن فزون ، روباه خزران بین در او.
خاقانی .