ترجمه مقاله

فن ساختن

لغت‌نامه دهخدا

فن ساختن . [ ف َ ت َ ] (مص مرکب ) حیله ساختن . حیله کردن . تدبیر کردن :
دل شیرین حساب شیر میکرد
چه فن سازد، در آن تدبیر میکرد.

نظامی .


بی بخت چه فن سازم تا برخورم از وصلت
بیمایه زبون باشد هرچند که بستیزد.

سعدی .


ترجمه مقاله