ترجمه مقاله

فیج

لغت‌نامه دهخدا

فیج . [ ف َ ] (معرب ، اِ) پیک . (منتهی الارب ). معرب پیک فارسی است . قاصد. (از فرهنگ فارسی معین ).ج ، فیوج . (از اقرب الموارد). || گروه مردم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به فوج شود.
ترجمه مقاله