ترجمه مقاله

قارع

لغت‌نامه دهخدا

قارع . [ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از قرع . کوبنده . کوبنده ٔ در. || فال زننده به قرعه . قرعه کشنده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || کسی که موی سر او به علتی ریخته باشد. || قبول کننده ٔ مشورت . || کسی که بازایستد از آنچه فرمایند. (آنندراج ). || مقابل مقروع ، اصطلاح موسیقی است که در باب اسباب اهتزاز از آن یاد میشود. مؤلف مجمع الادوار گوید اسباب اهتزاز هرگونه مصادمه است بین قارع ومقروع . چون دو جسم مصادمه کنند هر دو به صدا درآیندو اگر در هر دو موجبات اهتزاز موجود باشد هر دو در مایه ٔ خود نغمه ایجاد کنند و نغمه ٔ هر دو به گوش رسداما آنجا که اهتزاز یک جسم مستهلک باشد نغمه ٔ مقروع شنیده شود از این رو ابونصر مطلقا نغمه را به مزحوم (مقروع ) نسبت داده است . (مجمع الادوار هدایت ص 24).
ترجمه مقاله