قاریلغتنامه دهخداقاری . (ص نسبی ) نسبت است به قار به معنی قیر. قیرگون : نیم شبی که شب تاری و هوا قاری قوت باصره را از مشاهده ٔ اشخاص و مطالعه ٔ اجسام معزول کرده بود مصاف دادند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ تهران ص 230).