ترجمه مقاله

قاضی مجدالدین

لغت‌نامه دهخدا

قاضی مجدالدین . [ م َ دُدْ دی ] (اِخ ) زبده ٔ امجاد و قدوه ٔ زهاد بوده گویند در حالت احتضار این رباعی را گفته و جان سپرده است :
تعلیم حیاتم سبقی بیش نماند
وز دفتر عمرم ورقی بیش نماند
ای نفس بهیمی خبرت نیست مگر
کز روح طبیعی رمقی بیش نماند.

#


خواهی که میان خلق قاضی باشی
باقی باشی گهی که ماضی باشی
با خلق خدا حکم چنان کن که اگر
آن باتو کند کسی تو راضی باشی .

(آتشکده ٔ آذرچ شهیدی ص 138).


ترجمه مقاله