ترجمه مقاله

قبص

لغت‌نامه دهخدا

قبص . [ ق َ ] (ع مص ) به سر انگشتان گرفتن : قبصه قبصاً؛ به سر انگشتان گرفت . و از این فعل است آنچه حسن قرائت کند: و قبصت قبصة من اثر الرسول . || پیش از سیری از نوشیدن بازداشتن کسی را. || برجستن گشن بر ماده . || در ازار در کردن بند ازار را. || کشیدن و سبک شدن اسب و جز آن . || شادمانی نمودن . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله