ترجمه مقاله

قبق

لغت‌نامه دهخدا

قبق . [ ق َ ب َ ] (ترکی ، اِ) دارکدو. و آن را برجاس نیز مینامند. (از بهار عجم ) :
ای از خجل کل طویل احمق
طفلان مناره را قدت داد سبق
زان قامت افراخته آویخته شد
نه دبه ٔ چرخ چون کدوئی ز قبق .

میرالهی همدانی (از آنندراج ).


ترجمه مقاله