ترجمه مقاله

قدم گشادن

لغت‌نامه دهخدا

قدم گشادن . [ ق َ دَ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) قدم کشیدن . کنایه از راه رفتن . (آنندراج ) :
قدم بر قیاس نظر میگشاد
مگر خود قدم بر نظر مینهاد.

نظامی (از آنندراج ).


دشمن به گریز چون قدم بگشاید
آن نیست که وقت فرصت از پی باید
گر سایه رود ز پیش خورشید ولی
چون وقت زوال شد ز دنبال آید.

نظام دست غیب (از آنندراج ).


رجوع به قدم کشیدن شود.
ترجمه مقاله