ترجمه مقاله

قراقوش

لغت‌نامه دهخدا

قراقوش . [ ق َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ اسدی مکنی به ابوسعید.از امیرانی است که در دربار صلاح الدین پرورش یافت و به نیابت وی در مصر حکومت کرد. وی مردی باهمت بود و به عمران و آبادی علاقه ٔ فراوان داشت و باروی محیط به شهر قاهره از آثار او است . قلعه ٔ جبل و پلهائی در جیره در راه اهرام ثلاثه نیز از بناهای او بشمار میرود. چون صلاح الدین شهر عکه را از فرنگیان گرفت ، حکومت آن را به قراقوش داد و چون فرنگیان آن شهر را پس گرفتند اسیر گشت و با دادن ده هزار دینار خود را آزاد ساخت . سلطان از این کار وی بسی شاد شد. وی در قاهره به سال 597 هَ . ق . وفات کرد. حکم های شگفت آوری از قضاوتهای او نقل میکنند که ابن خلکان او را از این گونه احکام منزه میداند. (الاعلام زرکلی ج 2 ص 792 ، 793).
ترجمه مقاله