ترجمه مقاله

قرح

لغت‌نامه دهخدا

قرح . [ ق َ ](ع اِ) ریش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). تفرق الاتصال اللحمی اذا کان حدیثاً سمی جراحة فاذا تقادم حتی اجتمع فیه القیح سمی قرحة. ج ، قروح . || اثر گزیدگی سلاح . (منتهی الارب ). || آبله ریزه ای که بر اندام برآید. هرگاه روی به فساد کند و خارش پیدا کند شترریزگان را بکشد و هلاک سازد. || (مص ) خسته کردن و ریش نمودن . || در جای بی آب چاه کندن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || آشکار شدن آبستنی شتر ماده . گویند: قرحت الناقة؛ استبان حملها. (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله