ترجمه مقاله

قرع

لغت‌نامه دهخدا

قرع . [ ق َ رَ ] (ع اِ) هرچه که بسوی وی پیش کرده شود. (منتهی الارب ): قرع النَّدَب ؛ ای الخطر یستبق علیه .(اقرب الموارد). || آبله ریزه ٔ سفید است که شتربچگان را برآید، و دوای آن نمک است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || کفک شتر. || سپر. || انبان کوچک . || انبان فراخ شکم که در آن طعام مینهند. || مراح قرع ؛ خوابگاه شتران خالی از شتران . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله