ترجمه مقاله

قرع

لغت‌نامه دهخدا

قرع . [ ق َ رَ ] (ع مص ) مغلوب شدن در تیر انداختن . (منتهی الارب ). مغلوب شدن در مبارزه . (اقرب الموارد). || بی موی سر شدن به علتی . || پذیرفتن کنکاش را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). گویند: قرع فلان ؛ پذیرفت کنکاش را و بازایستاد از آنچه که فرمودند. (منتهی الارب ). || خالی شدن از مردم و خدم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): قرع الفناء قرعاً؛ خالی شد درگاه از مردم و خدم . || (اِمص ) پیشی . (منتهی الارب ). سبق . (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله