ترجمه مقاله

قرین

لغت‌نامه دهخدا

قرین .[ ق َ ] (ع اِ) همسر. (ترجمان ترتیب عادل ). همسر و همسال مرد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) :
قرین یار زیبا را چه پروای چمن باشد
هزاران سرو بستانی فدای سروبالایی .

سعدی .


|| یار. || شتر که با دیگری با هم بندند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || نزدیک . || همنشین . (منتهی الارب ). عشیر:
عن المرء لاتسئل و سل عن قرینه .
(از اقرب الموارد).
ج ، قُرَناء . (منتهی الارب ). || دیو که همیشه با مردم باشد و گاهی جدا نشود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || حج مقرون به عمره . (از اقرب الموارد). || نَفْس . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله