ترجمه مقاله

قسیم

لغت‌نامه دهخدا

قسیم . [ ق َ ] (ع اِ) نصیب . ج ، اَقْسِماء. جج ، اقاسیم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (ص ) جمیل . (اقرب الموارد). مرد صاحب جمال . (منتهی الارب ). ج ، قُسْم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) :
قسیم جسیم بسیم وسیم .

سعدی (بوستان ).


|| (اِ) جزئی از شی ٔ مقسوم . (اقرب الموارد). نیمه ٔ چیزی . (منتهی الارب ). || قسم شی ٔ؛ آنکه مقابل شی ٔ باشد و مندرج باشد با او تحت شی ٔ دیگری ، چون اسم که مقابل فعل است و هر دو مندرج در تحت کلمه که شی ٔ دیگری است هستند و کلمه اعم از آن دو است و آن دو هر یک قسم دیگری هستند. (از اقرب الموارد) (از تعریفات ). || (اِ) بخش بخش کننده . (منتهی الارب ). قسمت کننده .
- قسیم النار و الجنة ؛ لقب امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب است :
علی ﱡ حُبّه جُنّة قسیم النار و الجَنة
وصی المصطفی حقاً امام الانس و الجِنة.
ترجمه مقاله