ترجمه مقاله

قشور

لغت‌نامه دهخدا

قشور. [ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ قشر. (غیاث اللغات از منتخب ). رجوع به قشر شود. پوست اشجار و اثمار و بذوراست ، و بعضی را اعتقاد آنکه اقسام آن غذائیت ندارندو قابل هضم نیستند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) :
غرض ایزدی حکیمانند
وین فرومایگان خسند و قشور.

ناصرخسرو.


باز باش ای باب بر جویای باب
تا رسند از تو قشور اندر لباب .

مولوی .


ترجمه مقاله