ترجمه مقاله

قشوش

لغت‌نامه دهخدا

قشوش . [ ق ُ ] (ع مص ) نیکو و فربه گردیدن پس از لاغری . (منتهی الارب ). صلاح یافتن پس از هزال . (ازاقرب الموارد): قش القوم قشوشاً. (منتهی الارب ). || به رفتار لاغران رفتن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قش القوم قشوشاً؛ مشی مشی المهزول . (اقرب الموارد). || خوردن از اینجا و آنجا و پیچیدن هرچه یافتن و برگرفتن از خوان هر آنچه بر آن قادر شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): قش الرجل ؛ اکل من هنا و هنا و لف ما قدر علیه مما علی الخوان . (اقرب الموارد). || فراهم آوردن . (منتهی الارب ). جمع کردن . (اقرب الموارد). || شتاب دوشیدن ناقه را. || به دست خراشیدن و سودن چیزی را چندانکه فروریخته گردد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): قش الشی ؛ حکه بیده حتی ینحت . (اقرب الموارد). || خوردن آنچه مردم در سرگین جای و جز آن اندازند، یا پاره های صدقه خوردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): قش فلان ؛ اکل مما یلقیه الناس علی المزابل او اکل کسر الصدقة. (اقرب الموارد). || خشک گردیدن گیاه . || روان شدن و درگذشتن قوم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قش ّ شود.
ترجمه مقاله