ترجمه مقاله

قصاب

لغت‌نامه دهخدا

قصاب . [ ق َص ْ صا ] (اِخ ) مؤیدالدین بن محمدبن علی ،مکنی به ابوعبداﷲ به صفت تهور و تکبر و قلت عقل و تدبیر موصوف بود و در سنه ٔ 590 هَ . ق . به حکم الناصرلدین اﷲ منصب وزارت را تعهد نمود و با فوجی از سپاه بغداد روی به جانب خوزستان نهاد و آن ولایت را در سلک سایر قلمرو خلیفه سمت انتظام داد. به صحت پیوسته که چون تکش خان بلاد عراق را از تحت تصرف سلجوقیان برون آورده مسخر ساخت الناصرلدین اﷲ در طمع افتاد که خوارزمشاه بعضی از ولایت را به حوزه ٔ دیوان خلافت مسلم دارد ودر این باب رسل و رسائل نزد تکش خان فرستاد. تکش به قبول ملتمس خلیفه زبان گشاد و خلیفه مؤیدالدین را با خلع و تشریفات گرانمایه به جانب عراق عجم ارسال نمود تا عذرخواهی تکش خان نماید. وزیر بی تدبیر چون به اسدآباد رسید و از اکراد عراق و اجناد اعراب قرب ده هزار نفر به خدمت او توسل جسته مجتمع گشتند، او خبر به تکش خان فرستاد که : از دارالخلافه تشریف و منشور حکومت مبذول افتاده و کفیل مصالح مملکت یعنی جناب وزارت مآب جهت ایصال این بشارت تا بدین مقام آمده و تقضی از ادای شکر این موهبت مقتضی آن است که خوارزمشاه با عدد اندک و تواضع بسیار به استقبال آید و در رکاب وزارت مآب قدمی بر خاک نهاده پیاده سیر کند. چون تکش بر قلت عقل و تدبیر این قصاب اطلاع یافت فوجی از عساکر رابه تأدیب او نامزد کرد. این قصاب تاب حمله ٔ آنان را نیاورده فرار کرد. (از دستور الوزراء ص 95 و 96).
ترجمه مقاله