ترجمه مقاله

قصبة

لغت‌نامه دهخدا

قصبة. [ ق َ ص َ ب َ ] (ع اِ) بندآب . یکی قِصاب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قِصاب شود. || یکی قَصَب . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). یک نی . (مهذب الاسماء). رجوع به قصب شود. || چاه نوکنده . || کوشک یا درون آن . || شهر یا معظم شهرها. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || افضل و بزرگ شهر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). عاصمه و پایتخت : تبریز قصبه ٔ آذربایجان و قرطبه قصبه ٔ اندلس است . (حدود العالم ). || ده . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). وسط ده . (اقرب الموارد). در استعمال امروز جائی است بزرگتر از ده و خردتر از شهر. || توک موی پیچیده . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || هر استخوان بامغز. (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله