ترجمه مقاله

قصر

لغت‌نامه دهخدا

قصر. [ ق َ ص َ ] (ع اِ) ج ِ قَصَرة. رجوع به قصرة شود. || (مص ) خشک گردن گردیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قصر البعیر (و غیره ) قصراً؛ یبس عنقه . (اقرب الموارد). دردگین بن گردن گشتن . (منتهی الارب ). || شکایت کردن از خشکی گردن : قصر الرجل ؛ اشتکی ذلک . (اقرب الموارد). || (اِمص ) تقصیر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). از عیوب خلقی اسب است ، و آن غلظتی است در گردن آن . (صبح الاعشی ج 2 ص 25). || خشکی در گردن . || (اِ) آنچه در پرویزن بماند بعدِ بیختن . || اسپست که به اول کوفتن برآید. || پوست بالای دانه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || لغتی است در قَصْر. (اقرب الموارد). || بیخ خرمابن . (منتهی الارب ). || گردن مردم . || گردن شتر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || بیخ درخت و باقیمانده ٔ از بیخ . (منتهی الارب ). الشجر العظام ، و قیل بقایاها. (اقرب الموارد). رجوع به قصرة شود.
ترجمه مقاله