ترجمه مقاله

قضاع

لغت‌نامه دهخدا

قضاع . [ ق ُ ] (ع اِ) گَرد باریک . (منتهی الارب ). غبار دقیق . || خاک تاریک بن دیوار. || دردی و بریدگی است در شکم مردم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قضاعة (ع اِ) شود.
ترجمه مقاله