ترجمه مقاله

قض

لغت‌نامه دهخدا

قض . [ ق َض ض ] (ع ص ) سنگریزه ناک . (منتهی الارب ): مکان قض ؛ فیه قضض . (اقرب الموارد). || (اِ) سنگریزه ٔ خرد. (منتهی الارب ). و از این باب است قول عربها که گویند: جاؤوا قضهم به فتح قاف و کسر آن و به فتح ضاد و ضم آن و بقضیضهم ؛ ای جمیعهم ، ای جاؤا بالکبیر و الصغیر او القض بمعنی القاض و القضیض بمعنی المقضوض . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ارتحلی بالقض والاولاد؛ ای بالاتباع و من یتصل بک . (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله