ترجمه مقاله

قعر

لغت‌نامه دهخدا

قعر. [ ق َ ] (ع مص ) به تک رسیدن : قعر البئر قعراً؛ به تک چاه رسید. || مغاک کردن . گود کردن . || آشامیدن هر آنچه در کاسه باشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قعر الاناء؛ آشامید آنچه در آن بود. (منتهی الارب ). || از تک خوردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قعر الثریدة؛ از تک اشکنه خورد. (منتهی الارب ). || بر زمین افکندن . || از بیخ بریدن : قعر الجرة؛ قلعها من اصلها. || بچه ناتمام افکندن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله