ترجمه مقاله

قفاص

لغت‌نامه دهخدا

قفاص . [ ق ُ ] (ع اِ) بز کوهی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). آن را به سبب جستنش قفاص گویند. (اقرب الموارد). وعل است که به فارسی گاو کوهی نامند. (فهرست مخزن الادویه ). || بیماریی است که پای ستور را خشک گرداند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله