ترجمه مقاله

قفة

لغت‌نامه دهخدا

قفة. [ ق ُف ْ ف َ ] (ع اِ) کدوی خشک میانه تهی کرده که در وی زنان پنبه نهند. (منتهی الارب ). کدوی خشک . (اقرب الموارد). || آوندی شبیه کدو که از برگ خرما باشد. (منتهی الارب ). آوندی مانند کدو که از برگ خرما گیرند و زن در آن پنبه ٔ خویش را نهد. (اقرب الموارد). در مثل گویند: کبر فلان حتی صار کأنه قفة (منتهی الارب )؛ ای کالشجرة البالیة الیابسة او کقفة الخوص . (اقرب الموارد). || کرجی ، قایق ، طارده ، زورق گرد از خوص کرده و به قیر اندوده . || موش . || زمین بلند. || (ص ) مرد ریزه اندام یا پست قد سست . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و این به فتح نیز آمده . (منتهی الارب ). || خرگوش . || چیزی است که به تبر ماند. || درخت پوسیده ٔ خشک . || فسره و لرزه تب و فراخه ٔ آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قَفّة و قِفّة شود.
ترجمه مقاله