ترجمه مقاله

قلاع

لغت‌نامه دهخدا

قلاع . [ ق َل ْ لا ] (ع ص ) نیک دروغ گوی . (منتهی الارب ). دروغگوی . (اقرب الموارد). || زن جلب . (منتهی الارب ). قواد. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || کفن آهنج . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). نباش . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || سرهنگ . (منتهی الارب ). شرطی . (اقرب الموارد). || آنکه پیش سلطان به باطل سخن چینی نماید. (اقرب الموارد)(ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). در حدیث است : لایدخل الجنة قلاع . (منتهی الارب ). || آنکه نپاید بر زین و نه در بطش . (اقرب الموارد). || به معنی قُلَعة است . (منتهی الارب ). رجوع به قُلَعة شود.
ترجمه مقاله