قلب شناسی
لغتنامه دهخدا
قلب شناسی . [ ق َ ش ِ ] (حامص مرکب ) عمل قلب شناس :
گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ
یا رب این قلب شناسی ز که آموخته بود؟
رجوع به قلب شناس شود.
گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ
یا رب این قلب شناسی ز که آموخته بود؟
حافظ.
رجوع به قلب شناس شود.