ترجمه مقاله

قلع

لغت‌نامه دهخدا

قلع. [ ق َ ل َ ] (ع مص ) بر زین نتوان نشستن . || ثبات و ستواری نگرفتن پای در کُشتی . || از کندی خاطر به سخن پی نبردن و نفهمیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَلَعة شود. || (اِ) خون مانند علق . || پوست مانندی تنک که بر پوست گَرگین برآید. || هنگام بازایستادن تب . اسم است اقلاع را. (منتهی الارب ). گویند: ترکته فی قلع من حماه ؛ ای فی اقلاع منها، واین به کسر نیز آید. (منتهی الارب ). || سنگی که زیر سنگ باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله