ترجمه مقاله

قلوص

لغت‌نامه دهخدا

قلوص . [ ق َ ] (ع ص ) شتر ماده ٔ جوانه یا باقیمانده ٔ بر مسیر یا شتر ماده ای که نخست در سواری آمده باشدتا آنکه به شش سالگی درآید پس ناقه گردد. || شترماده ٔ بلند درازدست . || (اِ) شترمرغ ماده . || بچه ٔ ماده ٔ آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || جوی آب جاری که در آن خاکروبه و کثافات ریزند و مردم شام آن را فلوط خوانند.(اقرب الموارد). || چوزه شوات . (منتهی الارب ). || کنایه از دختر جوان . (منتهی الارب )(اقرب الموارد). || کنیزک . جاریة. فتیه : فأخذ مما اخذ قلوصاً من فتی من کنده . (معجم البلدن چ مصر در شرح کلمه حضرموت ص 249). ج ، قلائص ، قُلُص (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)، قِلاص . (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله