ترجمه مقاله

قمح

لغت‌نامه دهخدا

قمح . [ ق َ ] (ع اِ) گندم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). حنطه . (برهان ). بُرّ. (لسان العرب ). قمح لغتی است شامی و مردم حجاز نیز آن را در محاورات خود به کار برند. (لسان العرب ). || (مص ) سفوف کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پِسْت خشک خوردن . (منتهی الارب ). با مشت پِسْت خوردن . (اقرب الموارد از اساس ). || آشامیدن شراب و نبیذ و آب و شیر را. (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله