قنبیل
لغتنامه دهخدا
قنبیل . [ قِم ْ ] (ع اِ) تخم نباتی است ریگی زرد که سرخی بر او غالب باشد و گویند تخم سرخس است قابض است و قاتل اقسام کرم معده و امعاء و برآورنده ٔ آن و جهت کر و خارش و شیرینه نافع. (منتهی الارب ). و در بلاد یمن افتد. (اقرب الموارد). چیزی است شبیه به ریگ مکه زرد مایل به سرخی و گویند شب نما است که در یمن بخاک مخلوط گشته به آن شکل می شود و نزد بعضی تخم نباتی است و جمعی گویند تخم سرخس است . در دوم گرم و خشک و نزد بعضی سرد و خشک و مسهل رطوبات و لزوجات و شرب او در اخراج اقسام کرم معده و امعاء قوی الاثر و مضر امعاء و مصلحش شیح و کتیرا و ذرورا و بغایت مجفف زخمها و رافع جرب و سعفه و قدر شربتش دو درهم و بدلش خشیزک است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) :
چشم درست بازنداند میان خون
خار و خس حصار ز قنبیل و از بقم .
و رجوع به بحر الجواهر شود.
چشم درست بازنداند میان خون
خار و خس حصار ز قنبیل و از بقم .
فرخی .
و رجوع به بحر الجواهر شود.