ترجمه مقاله

قندیل تیر

لغت‌نامه دهخدا

قندیل تیر. [ ق ِ ل ِ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چیزی میان تهی که تیرها درآن نگهدارند. چون قندیل یخ . (آنندراج ) :
بال بلبل ازسپرداری شود قندیل تیر
در کمانداری اگر از گل نشانی میکنم .

طغرا (از آنندراج ).


آنکه نشد لطف تواش دستگیر
شد دلش از ناله چو قندیل تیر.

طاهروحید (ازآنندراج ).


رجوع به قندیل یخ شود.
ترجمه مقاله