ترجمه مقاله

قنوج

لغت‌نامه دهخدا

قنوج . [ ق َن ْ نو / ق ِن ْ نو ] (اِخ )منتهی الارب آن را بکسر قاف و فتح نون ضبط کرده و گوید: شهری است . محمودبن سبکتگین آن را گشود. (از معجم البلدان ) (آنندراج ). در ناحیه ٔ فرخ آباد در 50میلی رود گنگ واقع است . (تلخیص از بریتانیکا) :
یکی گفت این شاه روم است و هند
ز قنوج تا پیش دریای سند.

فردوسی (مقدمه ٔ شاهنامه چ دبیرسیاقی ).


چون قصد کنی فتوح قنوج
ملت ز تو شادمان ببینم .

خاقانی .


ز قنوج تا قلزم و قیروان
چو میغی روان بود تیغم روان .

نظامی .


به قنوج خواهم شدن سوی فور
خدا یار بادم در این راه دور.

نظامی .


ترجمه مقاله