ترجمه مقاله

قیلة

لغت‌نامه دهخدا

قیلة. [ ق َ / قی ل َ ](ع اِ) فتق . (منتهی الارب ). ادرة. (اقرب الموارد). اهل خراسان غر[ ی ] گویند و بشهر من [ یعنی گرگان ] دبه خایه . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به قَیلة شود.
- قیلةالامعاء ؛ فرودآمدن روده به کیسه ٔ خایه . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
- قیلةالریح ؛ آن است که باد به خایه فرودآید. در ذخیره آمده است : قیله سه گونه بود یکی آنکه یاد کرده آمده [ فرودآمدن روده ها ] دوم آنکه باد به خایه فرودآید و کیسه ٔ خایه چون دبه شود و آن را به تازی قیلةالریح گویند. سوم قیلةالماء. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
- قیلةالماء ؛ آن است که آب فرودآید و این را به تازی قیلةالماء گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). علتی است که خایه پر آب شود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
ترجمه مقاله