ترجمه مقاله

لاحول

لغت‌نامه دهخدا

لاحول . [ ح َ ] (ع جمله ٔ اسمیه ) (از: «لا» + «حول ») مختصر «لاحول و لاقوة الا باﷲ العلی العظیم » است و آن رابرای راندن دیو و شیطان ، بر زبان آرند :
از گفتن لاحول گریزد شیطان .

معزی .


ز دست طبع و زبانت چنان گریزد بخل
که دیو از آهن و لاحول و لفظ استغفار.

ازرقی .


چون ز لاحول تو نترسد دیو
نیست مسموع لابه نزد خدیو.

سنائی .


تو دانی که چون دیو رفت از قفس
نیاید به لاحول کس باز پس .

سعدی (بوستان ).


|| گاه در مقام اعتراض به کار برند:
هین مگو لاحول عمران زاده ام
من ز لاحول آن طرف افتاده ام .

مولوی .


از لاحول آن طرف افتادن مأخوذ از همین بیت مثنوی است ، آن طرف افتادن کنایه از بی بند و بار نسبت به اخلاق و آداب و رسوم بودن . عجیب تر آنکه زاغ نیز از مجاورت طوطی بجان آمده لاحول گویان از گردش گیتی همی نالید و دستهای تغابن بر یکدیگر همی مالید. (گلستان ). انصاف برنجیدم و لاحول کنان گفتم که دیگر باره ابلیس رامعلم ملکوت چرا کرده اند. (گلستان ).
ز لاحولم آن دیوهیکل بجست
پری پیکر اندرمن آویخت دست .

سعدی .


تا به صبح از شراب فکرت مست
دست لاحول میزدی بر دست .

سعدی .


مگوی انده خویش با دشمنان
که لاحول گویند شادی کنان .

سعدی .


ترجمه مقاله