ترجمه مقاله

لالا

لغت‌نامه دهخدا

لالا. (اِ) غلام و بنده و خادم و خدمتکار. (برهان ). لَله . چاکر. خواجه (به معنی متداول امروز) . مربی مرد طفل را. مقابل دایه و دایگان . مرد پیری که مربی و مواظب خدمت بزرگ زادگان باشد... و در این ازمنه لَله خوانند چنانکه خدمتکار قدیم و پیر از کنیزان را دادا گویند و بی الف مشهور شده دده خوانند. (آنندراج ). و در قاموس کتاب مقدس آمده : لالا، هادی و راهنما و توجه کننده ٔ طفل را گویند. در میان یونانیان و رومانیان نوکری که توجه اطفال خردسال را می کرد و آنها را محافظت می کرد و مبادی حکمت را متدرجاً به ایشان می آموخت و درسن مناسب ایشان را به مکتب می برد و در وقت شام بخانه می آورد و بدین لحاظ توان گفت که شریعت لالای بنی اسرائیل بود. و هنگامی که طایفه ٔ مسطوره بمنزله ٔ طفل بودند آنها را توجه کرد تا بالاخره متدرجاً بتوسط پیش نهادها و پیش گوئیها آنها را به مسیح رهبر گشت و چون شخص یهودی به معرفت ایمان مسیح نایل گشت تکلیف شریعت به انجام رسیده و تکمیل شده است . - انتهی :
قیصر از روم و نجاشی از حبش
بر درش فیروز و لالا دیده ام .

خاقانی .


شاه انجم خادم لالای اوست
خدمت لالاش از آن خواهم گزید.

خاقانی .


سلطان شرع و خادم و لالای او بلال
من سر به پای بوسی لالا برآورم .

خاقانی .


نعمانت در عرب چو نجاشیست در حبش
مولی صفت نموده و لالا زبان شده .

خاقانی .


روز و شب را که به اصل از حبش و روم آرند
پیش خاتون عرب جوهَر و لالا بینند.

خاقانی .


هر سال مه سیاه شود بر امید آنک
روزیش نام خادم لالا برافکند.

خاقانی .


پیش یکران ضمیرش عقل را
داغ بر رخ کش به لالائی فرست .

خاقانی .


شام را از حبش ظلمت از آن آوردند
تا که بر درگه جاه تو کند لالائی .

شمس طبسی .


دست مسند تا به لالائیش گیرد در کنار
پیش فرمانش چو هندوی مطاوع می شود.

کمال اسماعیل .


او امین من بُد و لالای من
خائنش کرد آن خیانتهای من
گر کشم کینه از آن میر حرم
آن تعدّی هم بیاید بر سرم .

مولوی .


دلاگر عاشقی مردانه پیش آی
وگرنه با زنان بنشین چو لالا.

مولوی .


صبر چون پول صراط آنسو بهشت
هست با هر خوب یک لالای زشت .

مولوی .


تا ز لالا میگریزی وصل نیست
زانکه لالا را ز شاهد فصل نیست .

مولوی .


انس تو با دایه و لالاچه شد
گر کسی شاید بغیر حق عضد.

مولوی .


جز مقام راستی یکدم مایست
هیچ لالا مرد را چون چشم نیست .

مولوی .


هین بزن دستی که آن شاهد رسید
هان بکن رقصی که لالا میرود.

مولوی .


فرخ آن است که لالای شهنشاه بود
مقبل آن است که او هندوی سلطان باشد.

سلمان ساوجی .


سر فراگوش کنیزانش نیارست آورید
لولوی کافوروش تا نام خود لالا نکرد.

سلمان .


دگمه هائی که نهادند به مشکین والا
حقش آن است که لولوست به لالا نرسد.

نظام قاری (دیوان البسه ، ص 65).


استاد علی است حمزه در جنگ ولی
صد حمزه به علم و فضل لالای علی است .

شهاب ترشیزی .


ترجمه مقاله