ترجمه مقاله

لب آب

لغت‌نامه دهخدا

لب آب . [ ل َ ] (اِخ ) لواب . نام نهری و رودخانه ای به کوه کیلویه ٔ فارس ، آبش شیرین و گوارا. آب چشمه ٔ دلی گردد (؟) وچشمه ٔ مارگان و چشمه ٔ زنگبار و چشمه ٔ سادات در قریه ٔ لب آب ناحیه ٔ بویراحمد کوه کیلویه بهم پیوسته رودخانه ٔ لب آب شود و چون به قریه ٔ کلات ناحیه ٔ دشمن زیاری کوه کیلویه رفت به آب چشمه کمردوغ و چشمه ٔ جن و چشمه ٔ رئیسی آمیخته رودخانه ٔ کلات شود. (فارسنامه ٔ ناصری ).
ترجمه مقاله